روزی روزگاری دو برادر بودند که یک زن از هردوی آن ها پرستاری کرده و آن ها را بزرگ کرده بود. اولی "آزور"، پسربچه موطلایی با چشمان آبی که فرزند بانویی اشراف زده بود و دومی "آسمار"، پسربچه ای با رنگ پوست تیره و چشمانی سیاه که فرزند بانوی پرستار بود. مثل همه ی بچه های دیگه آن دو بایکدیگر جنگ و دعوا می کردند و مثل دو برادر یکدیگر را دوست می داشتند...
دهه ی ۱۹۲۰. دو برادر (مورفی و دیلینی) که برای مبارزه با بریتانیایی ها به ارتش جمهوری خواه ایرلند پیوسته اند، پس از چندی، بر سر انتخاب خط مشی دست یابی به استقلال دچار اختلاف می شوند…
«ایتان هانت» باید با یک دلال اسلحه روانی و خطرناک رو در رو شود، در حالی که مجبور است هویت‌اش را مخفی نگه دارد.
یک نقاش و یک سوپر مدل تظاهر به زن وشوهر بودن میکنند تا ازدواج مدیر عامل شرکت را نجات دهند...
«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...
فیلم شامل هقت داستان کوتاه، با تمرکز بر روی مشکلات قهرمانان کودک داستان است...
در سال ۲۰۱۱ یک ویروس مرگبار در سراسر کره زمین منتشر می شود و ۹۹ در صد جمعیت این سیاره را نابود می سازد و تنها ۵ میلیون نفر زنده می مانند که همه آنها در یک هر که دورتادور آن با دیوارهای بلندی احاطه شده زندگی می کنند ...
در اجلاس صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و تظاهرات ناراحت کننده مادرید، مانند دیگر پایتخت ها، شرکت بزرگ دکیا مصاحبات را نگه میدارد تا یکی از ۷ متقاضی را جذب کند...
داستان بردگی که در جنوب ایالات متحده در دهه ۱۹۳۰ اتفاق می افتد...