یک گروه موسیقی دخترانه باید پیش از جشنواره مدرسه خود، نواختن یک آهنگ را بیاموزند و...
کریشنا مورتی یکی از نویسندگان برجسته، دنیا را همانند یک پاندول ساعت می داند که این پاندول در حال نوسان است. اگر سمت راست گذشته باشد، سمت چپ آینده است و میان این دو زمان حال او اعتقاد دارد، هر چیزی که در ذهن ما است، گذشته مرده است، حتی خود فکر هم گذشته است. که داستان این انیمیشن هم مرتبط با این موضوع است.
مردی ۶۰ ساله بر روی یک قایق ماهیگیری در دریا دختری را از زمان نوزادی بزرگ کرده است. آنها توافق کرده اند که در تولد ۱۷ سالگی اش با هم ازدواج کنند و او اکنون ۱۶ سال سن دارد. آنها زندگی آرامی دارند اما وقتی دانش آموزی نوجوان وارد داستان می شود همه چیز تغییر می کند…
یک مرد پس از اینکه به هوش می آید متوجه میشود در یک دالان تنگ و تاریک که دارای راه های پر پیچ و خم بوده و به سختی می توان در آن حرکت کرد، گیر افتاده است. او اصلاً به یاد نمی آورد که چرا و چطوری سر از آنجا در آورده است...
هنگامی که یک مقام دولتی کشته می شود، یک عامل آمریکایی با تجربه در فرهنگ یاکوزا برای تحقیق آورده می شود...
مامورین جوان «آزومی» و «ناگارا» برای جلوگیری از اتفاق افتادن جنگ داخلی در کشورشان به ماموریت خود ادامه می دهند...
در ۵۰ امین سالگرد گودزیلا، او به سفری دور دنیا می رود تا دشمنان قدیمی اش را جمع کند و به جنگ با دشمنی به نام "هیولای ناشناخته" بروند...
در خط زمانی متفاوتی ژاپن پس از جنگ به مناطق جداگانه تقسیم شده است. در یکی از این مناطق به نام هوکیادو برج بلندی ساخته شده است که حتی از توکیو نیز قابل رویت است. در تابستان سال ۱۹۹۶ سه دانش آموز به هم قول می دهند به وسیله هواپیمای دست ساز خود از مرز بگذرند و راز برج را فاش کنند...
در میانه قرن نوزدهم،”یاشیرو” از دوستان سامورایی خود “مونزو” و “سامون” خداحافظی کرده و گروه خود را ترک می کند تا شغلی مهم در دولت به دست گیرد…