داستان دیوید کینگ، مافیای مشهور صنعت موسیقی نیویورک وقتی پسر رانندهاش بهصورت اشتباهی ربوده میشود، کینگ با یک چالش اخلاقی سنگین (درست مانند آدمی که از قله سقوط میکند) روبروست و باید تصمیمی سرنوشتساز بگیرد.
پس از تصادف رانندگی یک مادر و پسر، آنها طعمه بامبی میشوند. بامبی گوزنی غمگین و جهشیافته است که برای انتقام مرگ مادرش، به شکلی مرگبار و وحشیانه به آنها حمله میکند.
پیپا و توماس به آپارتمان رویایی خود نقل مکان می کنند ، آنها متوجه می شوند که پنجره های آنها مستقیماً به آپارتمان روبرو نگاه می کند ، این باعث ایجاد زنجیره ای از رویدادها می شود که منجر به فاجعه می شود.
یک پرستار در یک شهر کوچک به دیدار مردی میرود که بدون دیدنش با او آشنا شده است. اما بعد از آشنایی متوجه میشود که آن مرد آنچیزی نیست که خود را معرفی کرده بود...