
كارآگاه خصوصى ، « مايك هامر » ( ميكر ) ، شبى در بزرگراهى به « كريستينا بيلى » ( ليچمن ) برمىخورد كه در حال دويدن است . « هامر » او را سوار مىكند ، اما خيلى زود جلوى اتوموبيلش را مىگيرند ، او را بىهوش مىكنند و « كريستينا » را مىكشند . « هامر » جان به در مىبرد و كنجكاوانه به تحقيق دربارهى ماجرا مىپردازد ...

آقا و خانم "بنت" پنج دختر مجرد دارند."خانم بنت" بسیار علاقه دارد تا همسران مناسبی برای دخترهای خود پیدا کند.وقتی "آقای بینگلی" و "آقای دارسی" ثروتمند به زندگی آنها نقل مکان می کنند،آنها امیدوار می شوند.اما غرور،تعصب و سوءتفاهمات دست به دست هم می دهند تا رابطه آنها را پیچیده کرده و راه خوشبختی را ناهموار کنند...

« هيت كليف » ( اوليوير ) در خانهى خانوادهى « لينتن » بزرگ مىشود و به دختر « لينتنها » ، « كاترين » ( اوبرون ) ، محبتى عميق پيدا مىكند. پس از فوت پدر خانواده ، ادارهى امور به دست برادر بى كفايت « كاترين » مىافتد. خيلى زود « هيت كليف » كه نسبت به علاقهى « كاترين » به خود دچار ترديد شده خانه را ترك مىكند...