
چين، قرن سوم قبل از ميلاد. يک «مرد» (لي)، پس از کشتن سه تن از دشمنان امپراتور - «آسمان» (ين)، «شمشير شکسته» (چيو- واي) و «برف پرنده» (مان- يوک) - به حضور امپراتور چين (مينگ) شرف ياب مي شود. اما امپراتور گزارش «مرد» را باور نمي کند و مي گويد هدف اصلي او کشتن امپراتور است...

"رجینا لمبرت" به همراه همسرش در پاریس زندگی می کند. او از تعطیلاتی کوتاه مدت با خانه بازمی گردد و تصمیم دارد از همسر خود جدا شود اما با رسیدن به آپارتمانشان متوجه می شود که همسرش به قتل رسیده و همه پولهایشان گم شده است. او با مردی اسرارآمیز برخورد می کند که ادعا می کند پول برای اوست و "رجینا" آنها را مخفی کرده...

«ملاني کارمايکل» (ويدرسپون)، طراح مد موفق با پسر شهردار نيويورک نامزد کرده است. اما او کارهاي ناتمامي دارد که بايد آن ها را به سرانجام شان برساند. «ملاني» در منطقه اي فقير در جنوب امريکا بزرگ شده و در نوجواني با «جيک پري» (لوکاس)، هم کلاسي اش ازدواج کرده و بعد يک باره او را رها کرده و به شرق آمده و زندگي تازه اي را آغاز کرده است. او حالا بايد به زادگاهش پيجين کريک در آلاباما برگردد...

«جيمي تانگ» (چان)، راننده ي تاکسي خوش قلب و قدري دست و پا چلفتي نيويورکي را «استينا» (مازار)، به عنوان راننده ي شخصي شريکش، «کلارک دولين» ميليونر (آيزاکس) استخدام مي کند اما خيلي زود «تانگ» متوجه مي شوند که رئيس جديدش مأموري مخفي است که براي يک آژانس امنيتي مهم کار مي کند. راز موفقيت او نيز به عنوان جاسوس، لباس رسمي خاصي است که مي پوشد...