
"فنی پرایس" در سن ده سالگی برای زندگی به "منسفیلد پارک" املاک شوهر عمه خود"سر توماس" می رود. او که نویسنده ای با استعداد، باهوش و با اخلاق است به "ادموند" پسر کوچک "توماس" نزدیک می شود. او که تبدیل به دختری زیبا شده مورد توجه همسایه ای به نام "هنری کرافورد" قرار می گیرد و...

«بابي بوفينگر» (مارتين) سال ها تلاش کرده تا جايي در صنعت سينماي هاليوودي براي خود باز کند تا جايي در صنعت سينماي هاليوودي براي خود باز کند ولي در اين کار موفقيتي به دست نياورده است؛ و حالا اعتقاد پيدا کرده که بايد همين روزها اين سنگ بزرگ را بردارد وگرنه که از کار مي گذرد...

«مالکوم کرپو» (بروس ویلیس) روان شناس کودک، در شبی که در یک مراسم جایزهای را دریافت کرده، یکی از بیماران سابقش که اکنون بسیار خشمگین است را ملاقات می کند. بعد از برخورد با او، مالکوم مداوای پسربچهای بنام «کول» را قبول می کند که دقیقا همان علائم بیمار سابقش را دارد. این پسربچه روح مردگان را می بیند. مالکوم وقت زیادی را با بیمار جدیدش می گذراند، بطوری که این امر باعث ناراحتی همسرش می شود. از طرفی طاقت مادر کول از این مشکلات پسرش به سر آمده و اکنون مالکوم تنها امید کول است.

«آستين پوئرز» (مايزر)، عکاس مد، مقيم لندن پر تحرک و امروزي و مأمور آژآنس جاسوسي معتبر بين المللي در دهه ي ۱۹۶۰ که اکنون در دهه ي ۱۹۹۰ اعتبارش را از دست داده، مطلع مي شود نابغه ي جنايت و همزاد او، «دکتر شيطان» (مايزر) راز جذابيت او را دزديده و به عنوان آخرين نقشه ي شيطاني به سال هاي دهه ي ۱۹۶۰ برگشته؛ بنابراين «پوئرز» هم براي به دست آوردن دوباره ي جذابيتش، بايد در زمان به عقب برگرد.

«ساني کوفکس» (سندلر)، مجردي سي ساله و بي فکر و خيال است که هرگز زير بار مسئوليت هاي بزرگ سالي نرفته است. اما وقتي متوجه مي شود اگر زودتر وارد گود نشود تا آخر عمرش تنها خواهد ماند، براي آن که به محبوبه اش نشان دهد مي تواند با مسئوليت هاي بزرگ سالي دست و پنجه نرم کند، پسر بچه ي پنج ساله اي به نام «جوليان» را به فرزندخواندگي قبول مي کند...