

داستان سریال درباره زنی است به نام "آلیشیا فلاریک" که همسر سیاستمداریست که به دلیل ارتباط نامشروع و سوء استفاده از مقام دولتی به زندان می افتد."آلیشیا" که سالهاست بعد از ازدواج فعالیت حقوقی نداشته به دلیل مشکلات مالی بعد از حدود ده سال دوباره شغل وکالت را در یک شرکت حقوقی پی میگیرد. او که سالهاست که از وکالت فاصله گرفته و به بزرگ کردن فرزندان وزندگی به عنوان یک زن خانه دار خو گرفته، در محیط کار با استقبال گرمیمواجه نمی شود، از طرفی باید صحبتهای در گوشی همکاران را در مورد شوهر خودکه یکی از سیستمداران بزرگ شهر بود ولی امروز مایه خجالت "آلیشیا" وفرزندانش شده را تحمل کند. تصویری که از "آلیشیا" با بازی فوق العاده"جولیانا مارگیولس" داده می شود ، نه شبیه همسری به مانند "هیلاریکلینتون" است که در دوران اتهامات شدید و شکننده به شوهرش همچون صخره ایدر مقابل همه اتهامات به نفع شوهرش مقاومت کرد و نه همسری که شوهر خود راکاملا به فراموشی بسپارد و زندگی تازه ای را شروع کند...

زوهان دوئیر مامور کارکشته موساد در زمینه مبارزه با تروریسم از کار خود خسته شده و آرزو دارد تا به شغل محبوب خود آرایشگری بپردازد. وقتی بعد از تعطیلاتی نیمه تمام به ماموریتی تازه برای از میان بردن مشهورترین و خطرناک ترین تروریست فلسطینی معروف به شبح فراخوادنه می شود، موقعیت را مناسب یافته و ترتیب مرگ ساختگی خود را می دهد. سپس مخیفانه و قاچاقی به نیویورک می رود تا نزد آرایشگر محبوبش پل میچل شاگردی کند...

عکاس مد سي و هفت ساله اي به نام «رافي» (تورمن) که تازه از شوهرش جدا شده مرتب در جلسات روان درماني «دکتر ليزا متسگر» (استريپ) شرکت مي کند. او با مرد جوان بيست و سه ساله اي به نام «ديويد» (گرين برگ) آشنا مي شود و با توصيه هاي «ليزا» رابطه اي صميمانه با او برقرار مي کند. اما بعد روشن مي شود «ليزا» مادر «ديويد» است و از رابطه ي پسرش با «رافي» چندان رضايتي ندارد...