
«میکائیل بلومویست» ( دنیل کریگ ) روزنامه نگاری است که به واسطه فعالیت هایش بر ضد یک سیاستمدار، در حال حاضر تحت فشارهای زیادی قرار دارد و به نظر می رسد که او هیچ شانسی در مقابل این سیاستمدار نداشته باشد. در این وضعیت فردی به نام «ونگر» ( سون برتیل تاوب ) از میکائیل می خواهد تا به پرونده گم شدن یکی از بستگانش که مربوط به ۴۰ سال پیش است رسیدگی کند. میکائیل بعد از قبول این پیشنهاد، از کمک یک دختر عجیب به نام «لیزبث» ( رونی مارا ) که متخصص امور کامپیوتری است بهره می برد اما هرچقدر که آنها در این ماجرا به جلو می روند، متوجه واقعیت های تلخی می شوند که...

مخترع میلیاردر، «تونی استارک» که اکنون تمام دنیا از زندگی دوگانه او بعنوان «مرد آهنی» خبر دارند، از طرف دولت تحت فشار قرار می گیرد تا تکنلوژی ای که بدست آورده را به ارتش بدهد. استارک که نمی خواهد به این راحتی اختراعش را در اختیار دیگران بگذارد، تصمیم می گیرد به همراه دوستانش در مقابل دشمنانی قدرتمند بایستد.

پیتر بعد از هشت ماه تصمیم به ازدواج با دوست دخترش میگیرد ولی در این میان مشکل مهم این است که پیتر هیچ دوست صمیمی برای خود ندارد که بتواند به عنوان ساقدوش پیتر را همراهی کند! به همین دلیل پیتر دست به کار شده و در اینترنت و … شروع به گشتن کرده و در این میان با مردهای مختلفی قرار میگذارد تا در نهایت بتواند یکی از آنها رابه عنوان ساقدوش انتخاب کند ولی …

در دنیایی پر از دانشمندان مجنون و اختراعات اهریمنی، ایگور رویایی بزرگ در ذهن دارد و میخواهد در رقابت سالانه علوم اهریمنی پیروز شود….داستان فیلم در مورد ایگور است. او در یک آزمایشگاه کار میکند در زمانی که او زندگی میکند دنیا پر شده است از اختراعاتی مضر و وحشتناک که توسط دانشمندان خبیث انجام شده است و حالا ایگور که دستیار یک دانشمند است اختراعی مهم انجام می دهد تا دنیا را عوض کند …

در یک برج در حال احداث در تهران، عده ای کارگر ایرانی و افغانی مشغول به کار هستند. لطیف کارگر و مسئول خدمات و تغذیه ی کارگران، باخبر می شود که بعد از مجروح شدن یک کارگر افغانی، اینک پسر او رحمت، جایش مشغول کار است. به دلیل جثه ضعیف رحمت، معمار وظیفه ی لطیف را به وی می سپارد و لطیف کار راحت خود را از دست می دهد. این کار وی را عصبانی می کند و در پی آزار رحمت برمی آید. یک روز متوجه می شود که رحمت در واقع دختری است به نام باران که از سر ناچاری به جای پدر کار می کند...