"هربنس رای" و "رانجیت رای" دو تاجر ثروتمند هستند و از فقر و مردم فقیر بیزار هستند.بر حسب اتفاق پسر و دختر آن دو عاشق یک پسر مکانیک و دختری فقیر می شوند...
"شانکر" هر کاری بتواند برای رضایت تاجر ثروتمند "راج" انجام می دهد. "راج" قصد دارد با "گاری" دختری زیبا ازدواج کند. "گاری" می خواهد عکسی از همسر آینده اش ببیند و به اشتباه عکس "شانکر" را دیده و عاشقش می شود...