

موجودی اسرارآمیز و نامیرا که هیچ احساس و هویتی ندارد، به زمین فرستاده شده. با اینحال، این موجود میتواند شکل چیزهایی را که انگیزه زیادی دارند به خود بگیرد. درابتدا یک گوی است و بعد از آن یک سنگ. همینطور که دما کم میشود و برف برروی خزه مینشیند، شکل خزه را به ارث میبرد. وقتی گرگی تنها و زخمیشده بهسختی درحال راه رفتن است و درنهایت درانتظار مرگ خود به زمین میافتد، شکل آن حیوان را بهخود میگیرد. و بالاخره این موجود هوشیار شده و شروع به سفر در توندرا کرده تا زمانی که یک پسر را ملاقات میکند. این پسر بهتنهایی در شهری خالی از سکنه زندگی میکند که مدتی قبل، بزرگسالان آن شهر را برای پیداکردن بهشتی که گفته شده فراتر از دریای بیکرانِ توندرای سفید وجوددارد، ترک کردهاند. به هرحال، کار آنها برای هیچ و پوچ بوده و اکنون این پسر در وضعیت بحرانی بهسر میبرد. با گرفتن شکل این پسر، ماجراجویی بیپایانی را بهدنبال تجربهها، مکانها و افراد جدید شروع میکند.


موقع نجات دادن یه غریبه از تصادف ترافیکی کشته شد، یه نیت ۳۴ساله به عنوان رودئوس گریرات توی دنیایی از جادو تولد تازهای پیدا کرد، یک نوزاد تازه متولد شده. با دانش، تجربه و پشیمانیهایی که از زندگی گذشتهش باقی مونده بود، رودئوس قسم خورد زندگی راضیکنندهای رو پیش ببره و اشتباهات گذشتهش رو تکرار نکنه. حالا با مقدار عظیمی از نیروی جادویی به همراه ذهن یک بزرگسال نعمت داده شده، رودئوس به عنوان یه نابغه که توسط والدین جدیدش به وجود اومده، دیده میشه. طولی نکشید که خودشو در حال درس خوندن تحت نظر پدر شمشیرزنش و یه دانشمند به اسم راکسی میگوردیا پیدا کرد، همه برای....


گرچه برای خوشمشربی و دستاوردهای علمیش مورد تحسین قرار میگرفت، دانشآموز دبیرستانی کیوکو هوری وجه دیگهای از خودش رو پنهان میکرد. با والدینی که اغلب برای کار از خونه دورن، هوری مجبوره از برادر کوچکترش مراقبت کنه و کارای خونه رو انجام بده، براش هیچ فرصتی برای معاشرت جدا از مدرسه باقی نذاشته بودن. در همون حال، ایزومی میامورا به عنوان یه اوتاکوی عینکی متفکر دیده میشه، هرچند در واقعیت اون یه آدم مهربونه که توی درس خوندن بیعرضه است. به علاوه اون نه تا پرسینگ مخفی پشت موهای بلندش و یه تتو در امتداد کمر و شونه چپش داره. خیلی اتفاقی، هوری و میامورا به همدیگه برخورد کردن...


داستان این انیمه در مورد پسر جوانی به اسم یوجی ایتادوری است که به خاطر نجات جان دوست خود ، انگشت یک دیو شیطانی ، که دارای طلسمی منحوس است را بلعیده و به این ترتیب نفرین وارد روح او میشود. اکنون او برای اینکه بتواند این نفرین را از بدن خود خارج کند به باشگاه مخفی جادوگری پیوسته و…


این سریال در خصوص دورهی ای است که انسانها میتوانند ، وسایل کامپیوتری در بدن خود کار بگذارند یا بعد از مرگ مغزهای آنها میتواند در یک ربات زنده بماند. دولت ژاپن نیروی ویژهای متشکل از افسران سابق ارتش و پلیسهای ماهر به نام بخش امنیت عمومی نه به رهبری کاراکتر اصلی این مجموعه یعنی موتوکو کوساناگی ایجاد کرده که با تروریستها مقابله کنند.


برج خدا حول محور پسری به نام «یورو» جریان داره که بیشتر زندگیش رو درحالی که زیر یک برج بزرگ و مرموز زندانی بوده، به همراه دوست نزدیکش، «ریچیل»، گذرانده. وقتی ریچل وارد برج میشه، یورو هم موفق میشه که درش رو باز کنه و حین این که میخواد دوستش رو پیدا کنه، روی هر طبقه با چالشهای جدیدی رو به رو میشه.


مانجی یک شمشیرزن نامیراست که با زندگی ابدی نفرین شده و از مرگ هایی که توی این مدت زمان باعثشون شده خسته شده. اون به غیر از کشتن هیچ استعداد دیگه ای نداره برای همین یه نقشه میچینه که فراپذیریش رو برگردونه: باید ۱۰۰ انسان خبیث رو به ازای هر انسان خوبی که کشته، بکشه. جادوگری که این نفرین رو روی مانجی گذاشته با این نقشه موافقت میکنه و مانجی راهش رو برای کشتن هزار انسان خبیث شروع میکنه و...