
این فیلم داستان جنگ یا به عنوانی رقابت بین دو تن از برترین و نابغهترین مخترعان جهان یعنی توماس ادیسون و جرج وستینگهاوس را در جنگ جریانها به نمایش میگذارد که سعی در تغییر دادن تفکرات مردم دربارهی انرژی، برق و سیستم الکتریکی دارند و میخواهند که برترین نیروی قرن جدید را به جهانیان نشان دهند و...


راس پولدارک تصمیم میگیرد برای اینکه به جرم قاچاق محاکمه نشود، دختر مورد علاقه اش الیزابت را ترک میکند و به ارتش ملحق شود. وقتی ۳ سال بعد به خانه بر میگردد متوجه میشود که پدرش مُرده، خانه بزرگ آنها ویران شده، ثروتشان از دست رفته و معشوقه اش به نامزدی پسر عمویش در آمده است. او در راه برگشت به خانه دختری را از کتک خوردن نجات میدهد و او را به عنوان خدمتکار آشپزخانه استخدام میکند، اما همشهریهایش از برگشتن بچه پولدار شهرشان که قصد پس گرفتن موقعیتش اجتماعیش را دارد زیاد راضی نیستند و همین باعث ایجاد بر خوردهایی بین آنها و راس میشود که عواقب ناخوشایندی را برای وی در پی دارد...


یک دختر جوان بسیار آشفته که چهار ماه را به دلیل اقدام به خودکشی در یک بیمارستان روانی گذراند. پس از خروج از بیمارستان، Rae دوباره با بهترین دوستش کلوئی و گروهش که هیچ یک از مشکلات سلامت روانی و تصویر بدن Rae و اقامت چهار ماهه او در بیمارستان آگاه نیستند، ارتباط برقرار می کند.