
«جان کيو آرچيبالد» (واشينگتن)، کارگر کارخانه، با مشکلات حاد مالي روبه رو است. در همين حال پي مي برد که پسر نوجوانش، «مايکل» (اسميت)، نياز فوري به پيوند قلب دارد. اما بيمه، چنين عمل پر هزينه اي را پوشش نمي دهد و «جان» که مستأصل شده، کارکنان و بيماران بخش اورژانس بيمارستان را به گروگان مي گيرد...

ايست ووبرن مينه سوتا، سال ۱۹۷۹. دو چاه آب شرب اهالي شهر با پساب هاي صنعتي آلوده مي شوند و همه ي اهالي به کارخانه هاي محلي شک مي برند و آن ها را علت مسموم شدن آب، ابتلاي بعضي از کودکان شهر به سرطان خون و مرگ آنان مي پندارند. «آن آندرسن» (کويينلن)، مادري که پسرش مرده تصميم مي گيرد از صاحبان کارخانه ها شکايت کند...

هلن،نامزد مردی خوشتیپ و خوش قیافه بنام جکسون برینگ میباشد زمانی که هلن از جکسون بچه دار می شود و با هم ازدواج می کنند، تصمیم می گیرند تا به زادگاه جکسون بروند و فرزندشان را آنجا بزرگ کنند. اما مادر جکسون که آنجا زندگی می کند شروع به انجام دادن کارهای عجیب و غریب میکند. همچنین انگار زیاد میانهی خوبی با هلن ندارد...

داستان در مورد یک قطعه ی کامپیوتری است که بسیار محرمانه است و مربوط به مقامات بسیار سطح بالای آمریکاست. این قطعه توسط یک عده تبهکار حرفه ای ربوده می شود. آنها برای عبور دادن این قطعه از ایست بازرسی فرودگاه از یک ماشین کنترلی استفاده میکنند که بطور تصادفی در ایستگاه بازرسی ساک این گروه با پیر زنی عوض میشود که در ادامه...