
دختری که نخبه بوده است ولی از جنبه ی ریاضیات شخصِ آشفته ذهنی بوده (که اخیرا فوت کرده است)تلاش میکند تا به میراث پدری اش-که دیوانگی است- برسد. یکی از مسائل پیچیده ی که برایش پیش امده اند این است که یکی از محصلان سابق پدرش میخواد در میان اسناد پدرش تحقیقاتی را انجام دهد و مسئله ی دیگر این است

«جوليان نوبل» (برازنان)، قاتل مزدور، رفته رفته نگراني ها و فشارهاي حرفه اش را بر جسم و روحش احساس مي کند و به اين نتيجه مي رسد که مشکل او بي رفيقي است. کمي بعد «جوليان» با «دني رايت» (کينير) آشنا و دوست مي شود اما وقتي «دني» از نوع کسب و کار «جوليان» باخبر مي شود هاج و واج مي ماند...

رابرت گارفیلد مرد تنهایی است که به گذشته خویش می نگرد: زمانیکه با مادر جوانش زندگی می کرد و پدرشان که ظاهرا یک قمارباز بوده آنها را تنها گذاشته و برای آنها فقط بدهی بر جای گذاشته بوده است. او در آرزوی خرید دوچرخه به سر می برد تا اینکه سر و کله همسایه جدیدی به نام تد (هاپکینز) پیدا می شود...