مردجوانی پس از فوت همسرش دچار افسردگی و ناراحتی و رنج شدید می شود. او پس از مدتی دارای دوشاخ رو سر خود می شود (!) که باعث می شود همگان از او بعنوان شیطان یاد کنند...
پسری دروغگو و لافزن که از خانواده اش رانده شده، فرصتی می یابد تا یک تیم هاکی را در مسابقات نیمه حرفه ای رهبری کند، و به تمام حرف هایی که درباره اش می زنند خاتمه دهد...