"چارلی" دست به همه کاری از جمله سرایداری می زند. "ادنا" برای نامزدش، که یک صندوقدار است، هدیه تولد می خرد. او تصور می کند هدیه با متن " تقدیم به چارلز با عشق" برای اوست و...
"چارلی" هنگام قدم زدن با سگ خود، در حالیکه از یک اردوگاه تمرینی که به دنبال یک رقیب بوکس هستند عبور می کند، یه نعل اسب خوش شانسی پیدا می کند. پس از مشاهده باخت چند نفر، او نعل را در دستکش خود گذاشته و مسابقه را برنده می شود و...