

"آل باندی" فروشنده کفشهای زنانه ای است که زندگی مصیبت باری دارد. او از کار خود متنفر است. همسر او زنی تنبل و پسرش بسیار بی عرضه است (مخصوصاً در ارتباط برقرار کردن با دختران) و همچنین دختری با عقاید تیره و تار دارد. محوریت سریال بر روی این خانواده و ماجراهای جالب و خنده داری است که برایشان اتفاق می افتد...

«کُنت دراکولا» (هامیلتن) مجبور به مهاجرت به نیویورک است، زیرا کمیساریای خلق میخواهد قصر او در ترانسیلوانیا را به ورزشگاه تبدیل کند. «دراکولا» با دیدن عکس مانکنی بهنام «سیندی سوندهایم» (سینت جیمز) روی جلد مجلهای، دلباخته او میشود و خیلی زود نوکرش، «رنفیلد» (جانسن) ترتیب ملاقاتش را با «سیندی» میدهد و کمکش میکند تا از بانک خون «غذا» تهیه کنند. «سیندی» که تحت تأثیر شخصیت «دراکولا» قرار گرفته، با او میرود و «دراکولا» با اولین گاز میفهمد که عشق بزرگش را پیدا کرده است. «سیندی» که زندگی بیبندوباری داشته، از اضطراب همسر و مادر شدن پیش روانپزشکی بهنام «جف رُزنبرگ» (بنجامین) رفته و...