
والتر بلک (مل گیبسون), به انتهای خط رسیده است. بلک مدیرعامل یک شرکت خانوادگی تولید کننده ی اسباب بازی است که سیاست های غلط کاری و حرفه ای اش ضرر و زیان های بسیاری به بار آورده است. ازدواج بیست ساله ی والتر با مردیت (جودی فاستر) نیز در آستانه ی فروپاشی قرار دارد. مردیت شوهرش را دوست دارد اما قادر به تحمل رفتارهای تند و خشن او نیست. آنها دو فرزند دارند. پسر بزرگ خانواده پورتر (آنتون پلچیر) از دست پدرش عصبانی است و به مادرش توصیه می کند که هرچه زودتر طلاق بگیرد...

در سال ۲۰۰۵، تنها چیزی که مقاله نویس مجروح روزنامه لس آنجلس تایمز، استیو لوپز، نیاز داشت این بود که ایده های داستانی جدید منتشر کند. او بر اثر تصادف اخیرش با دوچرخه، دچار جراحت در صورتش شده بود. این زمانی بود که او ناتانیل آیرز، یک بیمار مغزی بی خانمان که در خیابان موزیک مینواخت، کسی که حتی با وجود وسیله موسیقی نیمه شکسته اش دارای استعداد فوق العاده بود. در طی این داستان…

«جک تيلر» (کلوني) را همسر سابقش با دخترشان تنها گذاشته است. «جک» براي تهيه ي گزارش در مورد رشوه خواري در شهرداري بايد تمام وقت روزانه اش را در اختيار داشته باشد. يک خانم آرشيتکت به نام «ملاني پارکر» (فايفر) هم در وضع مشابهي است، او نه تنها بايد طرح يک ساختمان بزرگ چند صد ميليون دلاري را آماده کند، بلکه نبايد بگذارد رئيسش بفهمد که او پسر کوچکي دارد...

«جودا رزنتال» (لندو)، چشم پزشکي که مورد احترام خانواده، دوستان و هم کارانش است، در خفا با «دولورس» (هيوستن) رابطه دارد. «دولورس» که از پنهان کاري خسته شده، تهديد مي کند که رابطه شان را بر «ميريام» (بلوم)، همسر «جودا» آشکار خواهد کرد. «جودا» نگران و دستپاچه با ترغيب برادرش که با تبهکاران در ارتباط است، به کشتن «دولورس» رضايت مي دهد.