
داستان فیلم در مورد دو کودک است که دارای نیروهای خارق العاده هستند و موجوداتی فضایی می باشند. اکنون آنها سعی دارند تا به سفینه خود برگردند و از خطری که گروهی از تبهکاران آنها را تهدید میکند و همچنین از دست ماموران فدرال دولتی که قصد دستگیری آنان را دارند بگریزند و در این بین با راننده تاکسی روبه رو می شوند و با کمک او مسیر طولانی را تا رسیدن به بیابان نوادا که محل سفینه ی انها است طی میکنند ...

«میلک» در چارچوب داستانی واقعی، به زندگی «هاروی میلک» (شان پن) میپردازد. میلک در دهه ۷۰ میلادی در راهاندازی یک مغازه دوربینفروشی، فعالیتهای خود را در راه پشتیبانی از حقوق همجنسگرایان آمریکا آغاز کرد. او با تلاش زیاد و پس از چندین بار نامزدی، سرانجام موفق شد در سال ۱۹۷۷ به دفتر هیئت حاکمه شهر سان فرانسیسکو راه پیدا کند. در پی افزایش قدرت سیاسی میلک، حضور دن وایت همتای او در شهرداری، رنگ باخت...

یک گروه تروریستی که اصل عملکرد آن ها بر روی اینترنت است وارد به مرکز کنترل کل نیویورک شده و به نوعی تمام تلوزیون، آب و برق و گاز و مخابرات شهر را تحت کنترل خود در می آورد و دیگر هرگونه عکس العمل را از دیگران سلب می کند. افسر پلیس «جان مکلین» به همراه هکر جوانی سعی در نفوذ در این گروه و جلوگیری از خراب کاری های این گروه را دارد.

اوايل دهه ي ۱۹۸۰. «کريس گاردنر» به سرش مي زند تا کاري را در بورس نيويورک امتحان کند که در آن جا فقط يکي در بين بيست نفر مي تواند روي داشتن شغلي تمام وقت با دستمزدي خوب حساب کند. حتي وقتي همسرش به خاطر اين انتخاب او را ترک مي کند و اوضاع بدتر و بدتر مي شود کريس به اتفاق پسرش دو دستي به رؤيايش مي چسبد...