
يک دانشمند امريکائی بخاطر اختراع وسيله ای بسيار مهم به اسم GHOST توسط صربها ربوده شده و بقتل می رسد. در پی اين اتفاق همسر او «جولی» به اتفاق يک مامور امنيتی عازم ژنو می شود تا صندوق امانات محرمانه شوهرش را که حاوی فرمول ساخت اختراعش است باز کنند. در اين مدت يک تفنگدار ماهر نيروی دريائی به اسم «شان» ماموريت می یابد از ۵ فرزند جولی مراقبت کند زيرا احتمال ربوده شدن بچه ها وجود دارد. شان در ابتدا تصميم می گيرد با اعمال نظم در خانه از پس آنها بر بياید، اما پس از استعفای پرستار بچه ها وظيفه سنگينی بر عهده او گذاشته می شود...

«هري دالتن» (برازنان)، زمين شناس متخصص آتش فشان ها، براي تحقيق به شهري نزديک قله ي آتش فشان اينک خاموش دانته مي رود و از نشانه هايي در مي يابد که آتش فشان هنوز فعال است. شهردار شهر که مادري مجرد به نام «ريچل واندو» (هميلتن) است، حرف او را مي پذيرد، اما ديگر مسئولان به دليل توريستي بودن منطقه، حاضر نمي شوند مردم را به فرار از شهر وادارند.