
صاحب يک رستوران به نام «سيلويا» (ترون) به شدت از زندگي خود ناراضي است و اوقاتش را اغلب به سيگار کشيدن با مردان مي گذراند؛ زني امريکايي به نام «جينا» (بيسينگر) به شوهرش (کالن) بي وفايي روا مي دارد و با مردي مکزيکي به نام «نيک» (د آلمئيدا) معاشرت مي کند؛ دختر «جينا»، «ماريانا» (لارنس) در هم ريخته است، به خصوص از زماني که با پسر «نيک»، «سانتياگو» (پادرو) آشنا شده است؛ دختري به نام «ماريا» (ايا) هم راه دوستي خانوادگي (ياسپيک) از مکزيک به امريکا مي رود تا مادرگم شده اش را پيدا کند.

سیدنی ولز یک نوازنده ویولن در یک گروه مطرح است که در دوران کودکی طی یک حادثه تلخ هنگام بازی با خواهر بزرگترش کور شده است و در حال حاضر با وجود کوری زندگی کاملا مستقلی دارد تا اینکه یک اهدا کننده قرنیه برای او پیدا میشود و پیوند قرنیه به خوبی انجام میشود و سیدنی بینایی خود را دوباره به دست می آورد ولی خوشحالی او بعد از این اتقاق زیاد طول نمیکشد چشمهای اهدایی به او چیزی فراتر از یک چشم معمولی هستند و چیزهایی را میبینند که برای سیدنی قابل درک نیستند و همین امر باعث میشود که سیدنی به دنبال هویت اهدا کننده قرنیه خود برود که در ادامه متوجه میشود که ...