
آقا و خانم "بنت" پنج دختر مجرد دارند."خانم بنت" بسیار علاقه دارد تا همسران مناسبی برای دخترهای خود پیدا کند.وقتی "آقای بینگلی" و "آقای دارسی" ثروتمند به زندگی آنها نقل مکان می کنند،آنها امیدوار می شوند.اما غرور،تعصب و سوءتفاهمات دست به دست هم می دهند تا رابطه آنها را پیچیده کرده و راه خوشبختی را ناهموار کنند...

"مارگریت" عمیقا عاشق "آرماند دووال" مردی متعهد می شود. وقتی پدر "آرماند" به او التماس می کند از ازدواج با او منصرف شده و آینده و موقعیتش را خراب نکند، او عشقش را ترک می کند. اما وقتی فقر و بیماری کشنده او را در هم می شکنند، "مارگریت" متوجه می شود که "آرماند" عشقش را به او از دست نداده و...

شبى توفانى در ژنو ، « مرى شلى » ( لنچستر ) ادامهى داستان « فرانكنستاين » را براى « پرسى شلى » ( والتن ) و « لرد بايرون » ( گوردون ) ، تعريف مىكند : مخلوق ( كارلوف ) موفق به گريز از دست گروه تعقيب گنندگان خشمگين مىشود و پس از چندى دكتر « پرتوريوس » ( تسيگر ) ، دانشمند خبيث از ؛ « فرانكنستاين » مىخواهد كه با او براى خلق مخلوقى مؤنث همكارى كند و همدمى براى مخلوق قبلى بيافريند.