
داستان فیلم در دهه ۱۹۵۰ در لس آنجلس اتفاق می افتد، روایت سه پلیس لس آنجلس که در گیر ماجرای قتلی در کافه نایت اوول می شوند. ماجرا به جرایم سازمان یافته، فحشا، مواد مخدر و فساد سیاسی گسترش می یابد. عنوان داستان، محرمانه، به مجله رسوایی بر می گردد که بصورت تخیلی در ۱۹۵۰ با عنوان هاش-هاش منتشر می شده.

این فیلم به زندگی «کریستوفر مککندلس»، دانشجوی دانشگاه «اموری» که یک ورزشکار نیز هست میپردازد. «کریستوفر» پس از فارغ التحصیلی، تصمیم میگیرد تا همهی ۲۴ هزار دلار پساندازش را به موسسهی OXFAM (که یک نهاد خیریهی بینالمللی است) اهدا کند. او حتی کیف پولش را نیز از بین میبرد و به سمت آلاسکا سفری را آغاز میکند تا در دنیای وحشی و دور از تمدن زندگی کند. او همراه خود تنها یک دوربین و یک اسلحه شکاری میبرد. «کریستوفر» در طول سفر با آدمهایی مواجه میشود که قبل از برخورد با سختیها و مشکلات طبیعت وحشی، مسیر زندگی او را تغییر میدهند...

داستان آدمکشی که دچار یک بیماری لاعلاج میشود و بنابراین، برای سر خود جایزه میگذارد. در این بین متوجه میشود تمام آدمکشهایی که استخدام کرده، دوست دختر سابقاش را نیز هدف قرار دادهاند و برای همین باید از خود و دوست دخترش در برابر تمام همکاراناش که ارتشی از قاتلان هستند، دفاع کند.

«لري مارتو» (ديلن)، مرد شکم گنده اي است که زماني جذاب بوده و حالا رستوراني را اداره مي کند. همسرش، «سوزان» (کيدمن) مي خواهد به عنوان مجري تلويزيوني به شهرت برسد و مطمئن است که شوهرش مانع راهش خواهد بود. بنابراين از يک دانش آموز دبيرستاني به نام «جيمي» (فينيکس) که به او علاقه مند شده کمک مي گيرد تا «لري» را براي هميشه از سر راه زندگي اش بردارد....