
کامبوج، سال ۱۹۷۵. با ورود خمرهاي سرخ به پنوم پن، «سيدني شابرگ» (واترستن)، خبرنگار آمريکايي، و ديگر روزنامه نگاران خارجي به يک اردوگاه جنگي منتقل مي شوند و شاهد اعدام عده اي از اسيران هستند. پس از آن که «ديت پران» (نگور)، راهنما و مترجم «سيدني» خمرهاي سرخ را متقاعد مي کند تا روزنامه نگاران را رها کنند، اين عده به سفارت فرانسه پناه مي برند.

کوبا، ۱۸۳۹٫ افریقایی های به زنجیر کشیده شده در کشتی آمیستاد سر به شورش می گذارند و اکثر خدمه ی کشتی را می کشند. یک کشتی امریکایی، آمیستاد را متوقف می کند و سیاه پوستان را به زندانی در نیوهیون می برند. حالا مالکان کشتی، خریداران برده و پادشاهی اسپانیا ادعاهای جداگانه ای را در مورد مالکیت بردگان مطرح می کنند …


در سن ۱۵ سالگی، ملیسا مور متوجه شد که پدرش، کیت هانتر جسپرسون، یک قاتل زنجیره ای است که به عنوان قاتل چهره شاد شناخته می شود. در بزرگسالی، ملیسا نام خود را تغییر داد، از راز خود محافظت کرد و تمام روابط خود را با پدرش که در حال حاضر در حبس ابد می گذراند، قطع کرد. ملیسا که اکنون بالغ شده است شروع به کشف تأثیر جنایات پدرش بر خانوادههای قربانیانش میکند که در نهایت منجر ...

مونتانا، سال ۱۹۱۰، «نورمن» (شفر) و «پل» (پیت)، پسران نوجوان خانم و آقای «مکلین» (بلتین و اسکریت) بر طبق اصول و قوانین کلیسای پرسبیتری بزرگ شدهاند. آنان ضمناً یاد گرفتهاند که عاشقانه، ماهیگیری با قلاب را دوست داشته باشند و در رودخانهٔ محلی، ماهی بگیرند. سالها بعد نورمن، برادر بزرگتر جنگلداری میخواند و پل، نجات غریق میشود. با گذشت زمان بین دو برادر فاصله میافتد ولی عشق به ماهیگیری هر از گاه آنان را به هم میرساند.