
رویاها و توهمات نگران کننده ای به سراغ «کورتیس»، پدر خانواده، آمده است. او که به شدت تحت تاثیر این رویاها قرار گرفته و معتقد است آخر الزمان در حال فرا رسیدن می باشد، در حیاط پشتی خانه اش شروع به ساختن یک پناهگاه در دل زمین می کند، تا خانواده اش را در برابر طوفان محافظت کند. این کار باعث شده خانواده اش از هم بپاشد و اطرافیانش به سلامت عقل او شک کنند، اما او قصد دارد برای محافظت از خانواده اش این پناهگاه را بسازد...


"مادوکا" دختر بسیار مهربانی می باشد که مدتی است شب ها کابوس های بسیار وحشتناکی می بیند که در آن دختری با موهای سیاه در حال مبارزه با هیولا های ترسناک است. به همین دلیل او آرام و قرار ندارد تا زماتی که یک روز دختری با همان مشخصات، به مدرسه ی "مادوکا" می آید و او را نیز میشناسد. او به "مادوکا" پیشنهاد تبدیل شدن به یک دختر جادویی و مبارزه با جادوگران عجیب و غریب را میدهد...

جان برنان به همراه همسرش لارا زندگی بسیار خوب و شادی دارند و خانواده ای خوشبخت به نظر می رسند.تا اینکه لارا به جرم انجام قتل دستگیر می شود و در دادگاه به سه سال زندان محکوم می گردد .در حالی که جان و سایر افراد خانواده به این باور هستند که لارا بیگناه است. خانواده ی او تمام تلاش و کوشش خود را می کنند تا به شکلی بیگناهی او را ثابت کنند اما هیچ فایده ای ندارد و لارا به زندان می افتد.اکنون تنها راه برای جان آن است که به هر شکل ممکن همسر خود را از زندان فراری دهد.او نقشه ای استادانه طرح می کند تا راه را برای فرار همسرش باز کند.

جوانا رید (کایرا نایتلی) و مایکل رید (سم وورتینگتون) زن و شوهر جوانی هستند که بخاطر یک سفر کاری مایکل، باید یک شب را جدا از هم بمانند. از طرفی مایکل با همکار خودش لائورا (اوا مندس) به این سفر کاری رفته و باید در برابر وسوسه هایش مقاومت کند از طرفی جوانا که تنها مانده عشق گذشته اش را می بیند و ...

جک مبری یک افسر عفو مشروط زندان است که تنها چند هفته ای به بازنشستگی اش مانده. از آخرین پرونده های که او باید رسیدگی کند، پرونده جرالد کریسون معروف به استون است که به جرم حریق به عمد به زندان افتاده است. جک در ابتدا تمایل چندانی به آزادی او ندارد اما استون از همسرش لوکتا میخواهد تا رضایت جک را بگیرد. لوکتا خود را به جک نزدیک کرده و تصمیم دارد با او رابطه برقرار کند. تصمیمی که زندگی هر سه نفر را آشفته میکند ...