
اتفاقاتی که برای فرهاد و دختر و همسرش می افتد، دو کاراگاه پلیس که به هم علاقه دارند، یک مغازه دار آسیایی مهاجرو خانواده اش، یک زن خانه دار و همسرش که دادستان است، یک کارگردان سیاه پوست و همسرش، یک قفل ساز مکزیکی و دختر کوچکش، دو جوان سیاه پوست که کارشان سرقت اتومبیل است، یک زوج میان سال چینی که از قضا آنها نیز مهاجرند و یک پلیس تازه کار و همکاربا سابقه ی نژاد پرست اش ... کسانی که درون زندگی روزمره شهری بی در و پیکر ، بی خبر از هم زندگی می کنند و امکان بسیار ضعیفی وجود دارد که ارتباطی با یکدیگر داشته باشند؛ اما یک تصادف همه چیز را دگرگون می کند و ...

جواني هجده ساله به نام «برايان» ( بردی کوربت ) به ياد مي آورد که در سال ۱۹۸۱، در هشت سالگي در باراني سيل آسا از هوش رفته و پنج ساعت بعد در زيرزمين خانه شان چشم باز کرده است. او با ديدن عکسي به ياد دوران هم بازي بودنش با پسر بچه اي به نام «نيل» مي افتد و با او تماس مي گيرد و به اين ترتيب سرانجام در مي يابد که در سال ۱۹۸۱ چه اتفاقي براي او و «نيل» ( جزف گوردن لویت ) رخ داده است...

شهرکي معدني در يورکشر. دو دختر نوجوان، «مونا» (پرس) و «تمسين» (بلانت)، با هم آشنا مي شوند، اما زياد با هم جور در نمي آيند - رفتار طبقه ي کارگري «مونا» چندان سنخيتي با رفتار «تمسين» که از خانواده اي تحصيل کرده و مرفه تر مي آيد، ندارد. اما از آن جا که به آدم هاي هم سن و سال ديگري دسترسي ندارند، «مونا» و «تمسين» با هم دوست مي شوند...


Diclonius ها موجودات شبه انسانی هستند که گفته می شود از جانب خدا برای نابودی انسان انتخاب شده اند. آنها با انسان ها دو فرق اساسي دارند: شاخهايی که روي سرشان دارند و قدرت جابه جايی اجسام از راه دور که به خاطر اين قدرت خطرناکشون توسط دولت دستگير و در آزماشگاههايی ويژه نگهداری مي شوند . يکي از اين موجودات به نام لوسي (که به شدت خطرناک است) گاردهای محافظ آزمايشگاه را به طرز فجيعی به قتل ميرساند و فرار ميکند ولی موقع فرار يک گلوله به سرش اصابت ميکند. او نمی ميرد ولی در آب ميافتد و حافظه خود را از دست ميدهد. در ساحل پسر و دختری به نامهای کوتا و يوکا او را در حالی که لباسی برتن ندارد و تنها قادر به گفتن يک کلمه است مي يابند.« نيو» تنها کلمه ای است که لوسی قادر به گفتن آن است به همين علت کوتا و يوکا او را نيو مينامند و با خود به خانه می برند. ولي لوسی هنوز روح شيطانی خود را از دست نداده...