
در زمستان ۱۹۸۷، جری لاندگارد (میسی)- یک فروشندهی اتومبیل در مینیاپولیس دچار مشکلات مالیست. بعد از اینکه شپ پرودفوت (ریویس)-یک سرخپوست سابقه دار که در شرکت جری تعمیرکار است جری را به دو تبهکار، شووالتر (بوشمی) و گایر گریمسراد (استورمیر) معرفی میکند. جرمی به فارگو، داکوتای شمالی رفته و آن دو را به ازای یک اتومبیل جدید و نصف ۸۰۰۰۰ دلار پول آزادی، برای گروگان گرفتن همسرش اجیر میکند. در حالیکه جری قصد دارد مقدار بیشتری را از پدر همسرش، وید گاستاوسون (پرسنل) طلب کرده و بیشتر پول را برای خود بردارد.

آنتونی کورتیس” (تیت)، جوان هجده ساله باهوشی است که تصمیم میگیرد بهجای ورود به کالج، “خوآنیتا” (جکسن) و دوستان هممحلهایاش را ترک کند و در نیروی دریایی ثبت نام کند. پس از تجربههایی دهشتبار در ویتنام، در سال ۱۹۷۲ به خانه و کاشانه باز میگردد و در مییابد کسی او را به چشم یک قهرمان نمینگرد. او که در تامین مخارج زندگی اش مشکل دارد چاره ای ندارد جز اینکه در یک سرقت بزرگ شرکت کند...

"جان دوو"(کوین اسپیسی) قاتلی است که تصمیم گرفته است هفت نفر را که نماد هفت گناه کبیره هستند به قتل برساند. هدف او از این کار هشدار دادن به انسانهایی است که غرق در گناه روز خود را به شب می رسانند. مسئول پرونده این قتلها "دیوید میلز" (بردپیت) است، کاراگاه جوانی که تازه به نیویورک منتقل شده است. میلز با همکاری کاراگاه سامرست (مرگان فریمن) که در شرف بازنشستگی است قدم به قدم دوو را تعقیب می کنند اما حوادثی رخ می دهد که شرایط را تغییر می دهد. تغییری اساسی...