
«آلن فليکس» (آلن) عاشق سينما و طرفدار سرسخت «هامفري بوگارت» است. همسرش، «نانسي» (آنزپک) مدتي است که ترکش کرده و حالا به توصيه ي «شبح بوگارت» (ليسي) مي خواهد علاقه ي دختر ديگري را جلب کند. دوستانش، «ليندا» (کيتن) و «ديک» (رابرتس) نيز سعي مي کنند در اين خصوص به او کمک کنند...

«هوارد بانيستر» (اونيل) - موسيقيدان کم حافظه و يکي از دو فيناليست رقابت براي به دست آوردن بورس تحصيلي بيست هزار دلاري بنياد لارابي - هم راه نامزد خشک و بي روحش، «يونيس برنز» (کان) به هتل بريستول در سن فرانسيسکو مي آيد. اما خيلي زود با «جودي ماکسول» (استرايسند)، زن سرگردان و عجيب و غريبي آشنا مي شود که با ديدن «هوارد»، بلافاصله تصميم مي گيرد زنش بشود...

در ایتالیا، دانیله دومینیچی، قمارباز و استاد شعر، به شهر ساحلی ریمینی می رسد و برای چهار ماه در دبیرستانی استخدام می شود و جایگزین معلم دیگری می شود. رابطه او با شریک زندگی خود مونیکا در بحران است و او بیشتر وقت خود را با آشنایان جدید و قماربازان جورجیو موسکا، مارچلو و جراردو پاوانی می گذراند...