
داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام هیو گلس (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در میبرد و ۳۵۰ مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد...

بعد از جنگ های داخلی امریکا برای تحویل یک فرد اعدامی جایزه ای گذاشته اند. حال فردی تصمیم به تحویل دادن مرد تحت تعقیب به کلانتر شهری دیگر می گیرد که در بین راه از سمت تعدادی راهزن و مزدور مورد حمله قرار میگیرد و از دست آنها به یک فروشگاه لباس در روستایی نزدیک پناه می برد و حالا باید هم از جان خود و هم از جان محکومی که در اختیارش است محافظت کند...


پس از استقلال کشور مکزیک از دولت استعماری اسپانیا در سال ۱۸۲۳ مهاجرت آمریکایی ها به ایالت تگزاس که در آن زمان بخشی از خاک کشور مکزیک بود افزایش یافت. به طوری که پس از مدت کوتاهی اکثر ساکنان این ایالت را آمریکایی تبارها تشکیل می دادند که با دولت مرکزی اختلاف نظرهای فراوانی داشتند. درگیری های سیاسی و فرهنگی بخش جدایی ناپذیری از رابطه ساکنان تگزاس با دولت مرکزی بود تا اینکه با به قدرت رسیدن سیاستمدارانی محافظه کار در پایتخت این اختلافات رنگ و بوی جدی تری به خود گرفت چرا که Antonio López de Santa Anna رییس جمهور و نظامی کهنه کار مکزیک با به اجرا گذاشتن قانون جدیدی به نام Siete Leyes عملا سیستم حکومتی این کشور را که بر اساس قانون اساسی سال ۱۸۲۴ فدرال تعیین شده بود به سیستمی تحت سلطه دولت مرکزی تغییر داد تا اینکه...