
نيويورک، اوايل دهه ي ۱۹۹۰. «فرانک پيرس» (کيج)، راننده ي آمبولانس شيفت شب در آستانه ي فروپاشي رواني است. «فرانک» همواره از اين که موفق به نجات جان زن جواني به نام «رز» نشده، احساس عذاب وجدان مي کند. تا اين که دل باخته ي «مري» (آرکت)، دختر سابقا معتاد «آقاي برک» جانسن مي شود. «آقاي برک» مردي است که بر اثر سکته ي قلبي به حالت اغما رفته و «فرانک» او را به بيمارستان رسانده است.

«راوي» (نورتن)، جواني پريشان حال پي مي برد که به کمک مشت بازي با دست هاي برهنه، بيش از هر زمان ديگري احساس زنده بودن مي کند. او و «تايلر دردن» (پيت) که به دوستاني صميمي تبديل شده اند، هفته اي يک بار با هم ملاقات مي کنند تا با هم مشت بازي کنند. در حالي که افراد ديگري هم به باشگاه شان مي پيوندند، محفل شان به رغم آن که رازي است بين شرکت کننده هايش، شهرت و محبوبيت يک باشگاه زيرزميني را پيدا مي کند.