
داستان فیلم دربارهٔ یک مجرم فراری به نام ریچارد بی. ریدیک با بازی ون دیزل است که توسط یک سفینه فضایی در حال انتقال به سیارهای دیگر میباشد. اما پس از اصابت سفینه به یک دنبالهدار آنها مجبور به نشستن بر روی سیارهای همانند صحرا میشوند. بعد از این ماجرا در این سیاره، خدمه سفینه متوجه میشوند ریدیک تنها کسی نیست که آنها باید از او بترسند...

مردي ميلياردر به نام «چارلز مورس» در سفري به آلاسکا از فکر اين که همسرش، «ميکي»(که از او بسيار جوان تر است) و «باب گرين» يک ديگر را دوست دارند، رنج مي برد. تا اين که هواپيماي حامل «چارلز»، «باب» و دستار او «استيون»، در درياچه اي بسيار پرت سقوط مي کند و حالا آنان بايد پاي پياده خود را نجات بدهند...

سرهنگ «جان هنري پاترسن» (کيلمر) براي احداث خط آهن به آفريقا مي رود. با پيدا شدن يک شير آدم خوار، کار به مشکل بر مي خورد، اما «پاترسن» تله اي براي شير مي گذارد و او را مي کشد. دو ماه بعد روند ساختن پل به خوبي پيش مي رود. اما سر و کله ي دو شير درنده ي ديگر که بسيار خطرناک هستند، پيدا مي شود. بوميان معتقدند که اين دو شير روح دو هيولا هستند......