

داستان : «کیتاهارا ایوری» پسری است که برای شروع دوره دانشجویی خود به شهر دریایی «ایزو» می رود؛ او که از روبرو شدن با زندگی جدید خود اشتیاق فراوانی دارد به این فکر است که در فروشگاه لوازم غواصی عموی خود که به نام Grand Blue (گرند بلو) شناخته می شود مشغول به کار شود. آنجا او دریایی پر از دلخوشی را می یابد، دخترانی زیبا را به چشم می بیند و همچنین مردانی که عاشق غواصی هستند و وقت خودشان را به نوشیدن انواع نوشیدنی ها می گذرانند ملاقات می کند. حال باید دید که ایوری می تواند زندگی دانشجویی دلخواهش را در این شهر دنبال کند یا خیر؟!


واکانا گوجو، یک عروسکساز پر امید، از یک اتفاق در دوران کودکی با دوستش که مخالف عشق او به عروسکهای سنتی بود، رنج میبرد. او روزهایش را در تنهایی سپری میکند و در اتاق "هنرهای خانه داریِ" دبیرستانش آرامش خود را مییابد. از نظر واکانا آدمهایی مثل مارین کیتاگاوایِ زیبا، دختری شیک که همیشه توسط انبوهی از دوستانش احاطه شده است، عملاً یک بیگانه از دنیای دیگر است. اما وقتی مارین شاد و شنگول - که هیچوقت آدم خجالتیای نیست - یک روز بعد از مدرسه واکانا را در حال خیاطی کردن میبیند، با این هدف که همکلاسی آرام خود را به سرگرمی مخفیانهاش - یعنی کازپلی! - علاقمند کند، وارد زندگی او میشود. آیا قلب زخمی واکانا از پس هجوم این بیگانه سکسی بر خواهد آمد؟!


رنتورو آیجو، دانش آموز دبیرستانی، در دوران دبیرستان ۱۰۰ بار توسط دختران رد شد. او برای شانس بهتر در دبیرستان به یک زیارتگاه می رود. خدای عشق ظاهر می شود و به او قول می دهد که او به زودی ۱۰۰ نفر را که مقدر است با آنها قرار ملاقات بگذارد، ملاقات خواهد کرد. اما یک شرط وجود دارد: اگر دو نفری که سرنوشت با آنها آشنا می شود، عاشقانه یکدیگر را دوست نداشته باشند، می میرند. رنتورو و ۱۰۰ دوست دخترش در دبیرستان چه سرنوشتی خواهند داشت؟


در سدهی پانزدهم میلادی، شعلههای کمفروغ اکتشافات عصر رنسانس، به تازگی در پهنهی اروپا زبانه میکشند. با این وجود، در همین دوران، آنانی که گام در وادی نوآوری و کشف مینهند، به جرم بدعتگذاری و کفر، به کام آتش سپرده میشوند. در سرزمین لهستان، کودکی اعجوبه به نام رافال، امید میرود تا در آیندهای نزدیک، به یکی از نوابغ علم الهیات بدل گردد. اما سرنوشت، مسیر دیگری برای او رقم میزند؛ دیدار با مردی مرموز، رافال را به راهی رهنمون میسازد که فرجام آن، دستیابی به حقیقتی بدعتآمیز و ارتدادی است.


این سریال در دهه ۲۰۲۰ اتفاق می افتد، زمانی که ماشین های خودران در ژاپن همه جا وجود دارند. تمرکز این مانگا بر روی کاناتا لیوینگتون، یک راننده ژاپنی است که پس از فارغ التحصیلی در کلاس خود در یک مدرسه مسابقه در انگلستان، به ژاپن بازمی گردد. این مجموعه همچنین بر روی MFG تمرکز دارد، یک مسیر مسابقه ای در جاده های عمومی که توجه جهانی را به خود جلب کرده است.


آی هوشینو ۱۶ ساله یه آیدول زیبا و با استعداده که طرفداراش دیوونهی اون هستن. او بمانند یک دوشیزه جوان و پاک میماند. هر چیز درخشانی طلا نیست. گورو آممیا یک دکتر متخصص زنانه که در یک شهر کوچک زندگی میکنه و از طرفدارای پر و پا قرص آیـه. بخاطر همین وقتی آیدول مورد علاقهش رو باردار در بیمارستان میبینه، کرک و پرش میریزه! گورو به اون قول یک زایمان بی خطر رو میده. اما خبر نداره که بخاطر ملاقات با یه شخصیت اسرار آمیز، مرگ زودتر از موعدی رو قراره تجربه کنه، یا حداقل همچین فکری میکرده. اما چشمانش رو باز میکنه و میبینه که به بقل آیدول مورد علاقهش نشسته! گورو متوجه میشه که به عنوان هوشینو آکوامارین متولد شده، پسر آی!