
« مك تيگ » ( گاولند )، معدنچى سابق به عنوان دندانپزشك در سنفرانسيسكو شروع به كار میكند و با « ترينا » ( پيتس ) دختر مهاجر آلمانى ازدواج میكند. پس از به دست آوردن مقدار زيادى پول در بخت آزمايى، حرص و طمع « ترينا » برانگيخته میشود و « مك تيگ » كه در اثر رقابت « ماركوس » ( هرشولت ) كارش را از دست داده است، به نوشخوارى روى می آورد و در اوج عصبانيت همسرش را میكشد.

« کول هاردین » ( کوپر ) به ناحق به اتهام اسب دزدى دستگیر مىشود. « روى بین » ( برنان ) قاضى شهر که به سختگیرى و خشونت شهرت دارد ، در دادگاهى « ضربتى » او را به مرگ محکوم مىکند. اما « کول » از علاقهى قاضى به نمایشگرى مشهور به نام « لیلى لنگترى » ( باند ) استفاده مىکند و مىگریزد.