

پس از اینکه گروه قهرمانان پادشاه شیطان را شکست دادند، صلح را به سرزمین بازگرداندند و به زندگی تنهایی بازگشتند. نسلها میگذرند و الف فریرن با مرگ انسانیت روبرو میشود. او شاگرد جدیدی میپذیرد و قول میدهد که آرزوهای در حال مرگ دوستان قدیمی را برآورده کند. آیا یک ذهن الف می تواند با طبیعت مرگ و زندگی صلح کند؟ فریرن تلاش خود را برای کشف این موضوع آغاز می کند.


داستان در چین باستان اتفاق می افته. جنگ همه جا سایه انداخته و مردم دونه دونه دارن میمیرن. شین و هیو دو پسری هستن که به خاطر جنگ یتیم شدن و صبح تا شب توی جنگل تمرین میکنن تا بتونن روزی فرمانده ارتش بشن و این جنگ رو تموم کنن. اما یه روز فرمانده شو بونکون هیو رو میبینه و هیو چشمشو میگیره . به اون اجازه میده که به عنوان کلفت توی قصر خدمت کنه. اما بعد توی قصر درگیری ای پیش میاد و هیو زخمی میشه و فرار میکنه و نقشه ای رو به شین میده و ماجراجویی شروع میشه


"گل دی.راجر" دزد دریایی قدرتمندی بود که صاحب ثروت و شهرت فراوانی بود. وقتی او دستگیر شد و در آستانه ی اعدام قرار داشت فاش کرد که گنج بزرگ او که "وان پیس" نام داشت جائی در "گرند لاین" مخفی شده است. ۲۲ سال بعد از مرگ "راجر" پسری به نام "مونکی دی.لوفی" تصمیم گرفت تا یک دزد دریایی بشود و به دنبال گنج "راجر" برود تا پادشاه دزدان دریایی شود.


در دنیای آیوی، ستارگان همه چیزند. آیوی یک رامکننده است که ماموریتش زیر نظر گرفتن حیوانات و موجودات وحشی است، اما او هم بدون ستاره به دنیا آمده است! با جانش در خطر، آیوی به جنگل پناه میبرد و در آنجا با اسلایم کوچک و ضعیفی به نام سورا آشنا میشود - تنها موجودی که آیوی قادر است زیر نظرش بگیرد...


گایدئو: دختر وحشی با دندانهای بلند و چشمان حیوانی. آشاف: مردی آرام با ویژگیهای نرم و یک تابوت به پشت بسته. این زوج بدخیم یک روز در شهری ظاهر میشوند که تحت سلطه جادوگری است که مردم شهر را فریب داده و خود را قهرمان آنها جا زده است. اما آشاف و گایدئو بهتر میدانند. آنها حسابهایی باید برسانند و از کسی هم رحم نخواهند کرد که در راهشان باشد...