
داستان انیمیشن در دنیایی گانگستری اتفاق می افتد. دنیای پر از جنگ و جدال، پر از هرج و مرج و خشونت. آنجلینیو یکی از هزاران انسانی است که در شهر (Dark Meat (DMC زندگی می کند. آنجلینیو یک زندگی بسیار معمولی و دور از خشونت شهر دارد اما همه چیز بر اثر یک تصادف تغییر میکند. آنجلینیو هنگامی که با موتور کوچک خود داخل شهر در حال حرکت است ناگهان دختر غریبه، مرموز و زیبایی را می بیند و باعث می شود حواس او پرت شود و او تصادف کند و زندگی او از این لحظه تبدیل به یک کابوس می شود! بعد از تصادف، آنجلینیو، چیزهای ترسناکی رو می بیند که در اطراف شهر پرسه میزنند. آیا آنجلینیو دیوانه شده و یا یک حمله فضایی در حال آغاز است؟


"فانتزی بالا پسر با دختر ملاقات می کند" در دنیایی می گذرد که در آن زمین توسط دریای بزرگ برفی در حال بلعیده شدن است. Humaniy زندگی سختی را در بالای Tenmaku (یک بازی با کلمه در کلمه ژاپنی به معنی چادر) که از ریشه تا بالای درختان غول پیکر مداری امتداد دارد، به وجود می آورد. داستان حول محور کاینا، پسری که بالای تنماکو زندگی میکند، و لیلیها، شاهزاده خانم کشور کوچک آتلند در دریای بزرگ برفی است.


جونتا شیریشی، دانشآموز سال اول دبیرستان، یک شخصیت اوباش است که حتی زمانی که دقیقاً در کنار شما ایستاده است، مورد توجه قرار نمیگیرد. اما همکلاسی او، "زیبایی در سطح قهرمان" کوبو، همیشه به او توجه می کند و برای اذیت کردن او آنجاست. هر کسی می تواند برای کسی خاص شود، اما شاید خیلی زود باشد که این احساسات را «عشق» بنامیم. شاید این داستان هنوز دو قدم از کمدی رمانتیک بودن فاصله داشته باشد - بگذارید آن را یک کمدی شیرین بنامیم که در آن یک شخصیت پس زمینه نمایان می شود!


پس از گذراندن یک زندگی وقف شده برای خدمت به کشور و مردمش، یکی از آرزوهای انگلیس برای رهایی از بار پادشاهی و آموزش در واقع شنیده شد، اما به عنوان یک دختر زیبا! اینگلیس که در آیندهای دور به عنوان دختر شوالیههای مشهور دوباره متولد شد، اکنون میتواند روی تسلط بر هنرهای رزمی تمرکز کند. یک آرزو برآورده شد و اینگلیس در خط مقدم خواهد بود و رویای تبدیل شدن به قوی ترین شوالیه را برآورده می کند.


ویستریا دختر یتیمی است که در انتهای قرن نوزدهم در گوشه ای از امپراتوری بریتانیا زندگی می کند. زندگی او متروک و تاریک است – تا اینکه با مالبوس، موجودی جاودانه قدرتمند اما به همان اندازه تنها با ظاهری پشمالو، که توسط شکارچیان شکار شده است، روبرو می شود. ویستریا و مالبوس با هم در امپراتوری پرسه می زنند – پرجمعیت از انسان ها و جانورانی شبیه انسان – در جستجوی مکانی که بتوانند در صلح با هم زندگی کنند.