
هیل ولی، سال ۱۹۸۵٫ «مارتی مک فلای» جوان (فاکس) نزد «دکرت امت براون» (لوید)، مخترع دیوانه، می رود که می خواهد ماشین زمانی را که ساخته، آزمایش کند. ماشین زمان به کار می افتد، ولی «براون» با رگبار مسلسل چند تروریست لیبیایی کشته می شود. «مارتی» نیز با ماشین زمان فرار می کند و به ۱۹۵۵ می رود.

پاریس،سال ۱۹۳۴."ویکتوریا گرنت" نمتواند کاری به عنوان خوانندگی برای خود پیدا کند.او پول کافی برای مهیا کردن غذا و سرپناه برای خود را ندارد."تاد"نیز به سرنوشتی مانند او دچار می شود و از کار خود اخراج می شود.برای حل مشکل هر دوشان،"تاد" با ایده ای نزد "ویکتوریا" می آید."ویکتوریا" با مدیریت "تاد" تظاهر کند یک مرد است و...