
دهه ۸۰، در کشور انگلستان پسر جوانی به نام ویل پرادروف در میان گروهی مذهبی که دور از اجتماع زندگی میکنند بزرگ میشود. در این گروه تلویزیون و موسیقی شدیدا ممنوع است اما هنگامی که ویل برای اولین بار فیلمی به نام «رامبو : اولین خون» را میبیند، افکارش کاملا دگرگون میشود و تصمیم میگیرد به همراه یکی از اشرار مدرسه به نام لی کارتر به ارتش ملحق شود تا حماسه رزمی خود را بسازد.

این فیلم کُمدی به ما نشان می دهد که عشق، هیچ ربطی به "کامل و بی نقص" بودن فرد ندارد و ممکن است میان هر دو آدمی با هر نوع ظاهر و سلیقه به وجود آید. اَندرسون پس از اینکه دختر رویاهایش را از دست می دهد، خیال می کند دیگر هرگز عاشق نخواهد شد. اما با اصرار بهترین دوستش، به یک پیشخدمت پیشنهاد دوستی می دهد و...

یک روز صبح یک مأمور به نظر معمولی و کاملا منزوی آی آر اس به نام «هارولد کریک» شروع به شنیدن صدای زنی می کند که هر حرکت او را با جزئیات دقیق و هشدار دهنده گزارش می کند. زندگی کاملا دقیق هارولد با صدی این زن که فقط خود او می شنود زیر و رو می شود. هنگامی که صدا بیان می کند که هارولد کریک با یک مرگ غریب الوقوع روبرو خواهد شد، قضایا از اینی که هست هم پیچیده تر می شود...