
دو مامور سیاهپوست اداره اف.بی.آی به نامهای کوین کاپلند و مارکوس کاپلند ماموریت دارند از دو خواهر مشهور و ثروتمند به نامهای بریتانی و تیفاتی ویلسون محافظت کنند، زیرا عده ای قصد ربودن آنها را دارند. در ادامه خواهران ویلسون در یک تصادف رانندگی مجروح می شوند و بعد از این حادثه چون حاضر به ترک هتل شان نیستند برادران کاپلند تصمیم می گیرند که خودشان را به شکل این دو خواهر سفیدپوست در بیاورند تا بتوانند آدم رباها را گیر بیندازند...

کره جنوبی، سال ۱۹۸۶. برای دومین بار جسد یک زن، با دست و پای بسته، و در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته پیدا می شود. دو کارآگاه پلیس محلی خشن و خیره سر مامور رسیدگی به این پرونده شده و بدون هیچ ترفند خاصی، تنها با شکنجه و بازجویی مظنونین در کارشان جلو می روند. تا اینکه یک کارآگاه حرفه ای از سئول می آید تا به آن دو در تحقیقات کمک کند. بعد از پیدا شدن سومین جسد زن، آنها سرنخ هایی از این قاتل سریالی بدست می آورند...

«آرون هالام» (دل تورو) يکي از قابل ترين مأموران ارتش امريکا، سال ها پس از سوء قصد موفقش به جان يکي از جنگ سالاران صرب در «کوسوو»ي اواخر دهه ي ۱۹۹۰ گرفتار خاطرات وحشتناکي از ويراني و مرگ است. او که به جنگل هاي شمال غرب امريکا پناه برد، شکارچياني را که قدم در قلمرويش گذاشته اند، مي کشد. مأموران FBI نيز براي دستگيري او چاره اي نمي بينند جز اين که از استاد سابقش، «ل.ت. بانم» (جونز) کمک بگيرند...


در همین حال که جنگ جهانی دوم شدت میگیرد، تبهکاران سعی میکنند از هرج و مرج به نفع خود استفاده کنند. اما در شهر هستینگز به لطف کارآگاه "کریستوفر فویل" آنها شانس زیادی ندارد. او به مبارزه با بازار سیاه، سوداگری و قتل می پردازد و از طرفی دیگر پسرش "اندرو" که خلبان نیروی هوایی سلطنتی است با دشمن در میدان نبرد میجنگد...


کارآگاه سابق پلیس آدریان مانک که دچار اختلال و وسواس از قتل همسرش شده و در حال حاضر در مرخصی روانی از اداره پلیس سان فرانسیسکو قرار داره ، توسط دوستان خود و به کمک پرستارش سعی میکنه رئیس سابقشو متقاعد کنه که به او اجازه بده که به اداره پلیس برگرده تا بتونه با استفاده از حافظه قوی و توانایی های شگفت انگیزش پی به ماجرای قتل همسرش ببره و...