
داستان این فیلم قبل از سه گانه ارباب حلقه ها اتفاق میافتد و نوعی پیشدرآمد بر آن مجموعه فیلم است. «بیلبو بگینز» ( مارتین فریمن ) شخصیت اصلی داستان برای پیدا کردن گنجینه ی اژدهایی بنام «اسماگ»، در سفری پرماجرا با «گندالف» ( یان مک کلن ) و گروهی از دورف ها ( کوتوله ها ) همراه میشود...

بعد از مدتها جنگ خدایان و تایتان ها، سرانجام خدایان فاتح این جنگ می شوند تا صلح و ثبات را به بشریت باز گردانند. اما شکست تایتان ها به معنای ریشه کنی ظلم و ستیز در جهان نیست چراکه اینبار نوبت به یک شیطان بسیار خشن و ظالم به نام «پادشاه هایپریون» است که با بشریت مبارزه کرده و دنیا را به سمت تاریکی سوق دهد. هایپریون به دنبال سلاحی است که به وسیله آن می تواند نسل بشریت را نابود کند و امپراطوری شوم خود را آغاز نماید اما «تسئوس» انسانی فانی است که توسط «زئوس» برگزیده شده تا انسان ها را در جنگ علیه هایپریون رهبری کند.

آخرین قسمت از سری فیلمهای هری پاتر، در جایی آغاز می شود که هری، رون و هرمیون به دنبال یافتن و نابود کردن سه هورکراکس باقی مانده ی ارباب تاریکی هستند، اشیاء جادویی ای که عمری جاویدان را برای او به ارمغان آورده اند. اما با آشکار شدن یادگاران مرگ، و اطلاع یافتن لرد ولدمورت از هدف هری و دوستانش، نبرد عظیمی آغاز می شود.


هفت خاندان اشرافی برای حاکمیت بر سرزمین افسانه ای «وستروس» در حال ستیز با یکدیگرند. خاندان «استارک»، «لنیستر» و «باراثیون» برجسته ترین آنها هستند. داستان از جایی شروع می شود که «رابرت باراثیون» پادشاه وستروس، از دوست قدیمی اش، «ادارد» ارباب خاندان استارک، تقاضا می کند که بعنوان مشاور پادشاه، برترین سمت دربار، به او خدمت کند. این در حالی است که مشاور قبلی به طرز مرموزی به قتل رسیده است، با این حال ادارد تقاضای پادشاه را می پذیرد و به سرزمین شاهی راهی می شود. خانواده ملکه، یعنی لنیستر ها در حال توطئه برای بدست آوردن قدرت هستند. از سوی دیگر، بازمانده های خاندان پادشاه قبلی وستروس، «تارگرین ها» نیز نقشه ی پس گرفتن تاج و تخت را در سر می پرورانند، و تمام این ماجراها موجب در گرفتن نبردی عظیم میان آنها خواهد شد...