
«پیتر سندزا» (داگلاس) که برای یک مؤسسه ی سری دولتی در زمینه ی تحقیق در موضوع های روانی کار می کند، هم راه پسرش «رابین» (استیونز) مورد حمله ی گروه های تروریستی قرار می گیرد. خیلی زود مشخص می شود که این حمله زیر سر دوست وهم کار «سندزا»، «چایلدرس» (کاساوتیس) بوده که می خواهد با به کار گرفتن قدرت تله پاتیک «رابین» به اهداف خبیثانه ی خود برسد...

«رابرت» و «کاترین» ازدواج کرده اند و با خوشبختی در کنار هم زندگی می کنند. رابرت سفیر ایالات متحده در انگلستان است و همسر او آخرین روزهای دوران بارداری اش را می گذراند. بچه آن ها مرده به دنیا می آید، اما یک کشیش در بیمارستان به رابرت پیشنهاد می کند یک نوزاد دیگر را که در هنگام تولد مادرش مرده است را به فرزندی بردارد. رابرت بدون گفتن به همسرش این پیشنهاد را قبول می کند و آن ها به لندن باز می گردند. طولی نمی کشد که اتفاقات عجیبی رخ می دهد و رفته رفته هشدارهای نگران کننده ی یک کشیش به رابرت باعث می شود او باور کند که بچه ای که از بیمارستان ایتالیا با خود آورده اند، همان ضد مسیح ( دجال ) است.