
«پروفسور شرمن کلامپ» (مورفي) به هم کارش، «پروفسور دنيز گينز» (جکسن) دل باخته است و مي خواهد با او ازدواج کند. اما مانع کار، همزاد يا آقاي هايد او، «بادي لاو» (مورفي) است. «کلامپ» چاق و چله و دست و پا چلفتي بايد هر چه زودتر از شر «بادي لاو» خلاص شود. اما «بادي لاو» نيز مي خواهد براي هميشه در قالب «کلامپ» متناسب و زبروزرنگ باقي بماند...

هنگام اسارت « ريچارد شيردل » ( هانتر ) به دست اتريشى ها ، شاهزاده ى خبيث ، « جان » ( رينز ) خود را فرمانرواى انگلستان اعلام مى كند. شواليه اى به نام « رابين هود » ( فلين ) حاضر نمى شود تن به حكومت او بدهد و با يارانش در جنگل شروود عليه شاه غاصب و عمالش شورش مى كند...

در دست شويي ايستگاه قطار، يک پسر بچه ي ايميش به نام «ساموئل» (هاس)، شاهد قتل يک مأمور پليس مي شود. «جان بوک» (فورد)، مأمور رسيدگي پرونده، از طريق او مي فهمد که قاتل ها مأموران پليس بوده اند و در درگيري با آنان زخمي مي شود. حالا «جان» براي حفظ جان پسر و مادرش، «ريچل» (مگيليس)، آنان را به روستايشان در پنسيلوانيا مي برد...