

این دختر روستایی برای شهر بزرگ آماده است! خوب، حداقل او فکر می کرد که او است. رویای میتسومی این است که در یک مدرسه معتبر شرکت کند و جهان را به مکانی بهتر تبدیل کند. اما وقتی بالاخره به توکیو میرسد، معلوم میشود که دقیقاً برای زندگی شهری آماده نیست. خوشبختانه، او با شیما، همکلاسی شیرین و خوش تیپی برخورد می کند که اولین دوست او می شود! آیا او می تواند با شیما در کنارش در توکیو موفق شود؟


کیوتارو ایچیکاوا، پسری که به سختی به طبقه پایین نردبان اجتماعی مدرسه اش می چسبد، مخفیانه معتقد است که او نقش اول شکنجه شده در یک فیلم هیجانی روانی است. او روزهایش را با رویاپردازی راههایی میگذراند که زندگی آرام همکلاسیهایش را مختل کند و به دنبال آنا یامادا، بت کلاس میرود. اما کیوتارو تقریباً آن نوجوان آشفته ای نیست که وانمود می کند ... و معلوم می شود که آنا خودش کمی عجیب است!


آمنه تنها در یک آپارتمان زندگی می کند و زیباترین دختر مدرسه، ماهیرو، همسایه خانه است. آنها تقریباً هرگز صحبت نکرده اند - تا روزی که او را در یک روز بارانی در مضیقه می بیند و چتر خود را به او قرض می دهد. برای جبران لطف، او به او کمک می کند تا در خانه کمک کند، و با نزدیک شدن فاصله بین آنها، یک رابطه به آرامی شروع به شکوفا شدن می کند…

Dariel را دنبال می کند، سربازی در ارتش تاریکی که نمی تواند از جادو استفاده کند. در عوض، او عقل و ابتکار خود را به عنوان دستیار یکی از قابل اعتمادترین کاپیتان های Dark Lord به کار می گیرد. اما وقتی کاپیتان جایگزین می شود، داریل نیز موقعیت ممتاز خود را از دست می دهد و اخراج می شود. او با ناامیدی در دهکده ای از انسان ها بازنشسته می شود و با استفاده از توانایی های خود برای پذیرش درخواست های کمک، زندگی جدیدی را آغاز می کند.


جونتا شیریشی، دانشآموز سال اول دبیرستان، یک شخصیت اوباش است که حتی زمانی که دقیقاً در کنار شما ایستاده است، مورد توجه قرار نمیگیرد. اما همکلاسی او، "زیبایی در سطح قهرمان" کوبو، همیشه به او توجه می کند و برای اذیت کردن او آنجاست. هر کسی می تواند برای کسی خاص شود، اما شاید خیلی زود باشد که این احساسات را «عشق» بنامیم. شاید این داستان هنوز دو قدم از کمدی رمانتیک بودن فاصله داشته باشد - بگذارید آن را یک کمدی شیرین بنامیم که در آن یک شخصیت پس زمینه نمایان می شود!


پس از آخرین تورنمنت و باخت شرم آور در دور پایانی، میچی تصمیم می گیرد آن را از ورزش جودو کنار بگذارد. بین فعالیتهای اجتماعی دبیرستان و امتحانات ورودی، او زمانی برای رقابت در هنرهای رزمی که بیشتر دوست دارد، نخواهد داشت، اما کنار گذاشتن سرگرمیهای قدیمی بخشی طبیعی از رشد است. با این حال، عشق به جودو ادامه دارد - و زمانی که او با همکلاسی جدیدش تووا، دختری که میچی را در مسابقه آخرش برتری داد، ملاقات می کند، به شدت باز می گردد! تووا می خواهد یک باشگاه جودو در مدرسه آنها تشکیل دهد، اما برای راه اندازی آن به اعضای جدیدی نیاز دارد. آنها با عشق خود به جودو متحد شده اند، آنها با هم شور و شوق خود را به رینگ می اندازند و دوباره به ایپون گل می زنند!

یک روز، میتسوها از یک صخره سقوط می کند و به دنیای قرون وسطایی اروپا منتقل می شود! پس از برخورد نزدیک به مرگ با گروهی از گرگ ها، او متوجه می شود که می تواند بین دو جهان - این جهان و جهان خودش - حمل و نقل کند. میتسوها با استفاده از این توانایی تصمیم می گیرد در هر دو دنیا زندگی کند و محاسبه می کند که برای بازنشستگی به ۸۰۰۰۰ سکه طلا نیاز دارد! میتسوها اکنون باید راه های مختلفی برای جمع آوری سکه های طلای خود بیاورد!