
تبت. مرد خبيثي به نام «ساردو» (دنس) و افرادش با اخلال در برگزاري مراسمي مقدس، کودکي جادويي معروف به «پسر طلايي» (ريت) را مي ربايند. همزمان در لس آنجلس، سياه پوستي به نام «چندلر» (مورفي)، متخصص يافتن بچه هاي گم شده، با خبر مي شود که او را براي نجات پسر طلايي «برگزيده» اند.

هیل ولی، سال ۱۹۸۵٫ «مارتی مک فلای» جوان (فاکس) نزد «دکرت امت براون» (لوید)، مخترع دیوانه، می رود که می خواهد ماشین زمانی را که ساخته، آزمایش کند. ماشین زمان به کار می افتد، ولی «براون» با رگبار مسلسل چند تروریست لیبیایی کشته می شود. «مارتی» نیز با ماشین زمان فرار می کند و به ۱۹۵۵ می رود.

سال ۲۰۲۹ در بحبوحه ي جنگي هسته اي، ماشين ها و روبات ها عملا کنترل زمين را به دست گرفته اند و مشغول نابود کردن آخرين انسان هاي باقي مانده هستند. «نابودگر» (شوارتسنگر) موجودي ماشيني است که به سال ۱۹۸۴ فرستاده مي شود تا زني جوان به نام «سارا کانر» (هميلتن) را که مادر «جان»، ناجي بشريت در جدال با روبات ها خواهد بود، بکشد.