
نيويورک، سال ۱۹۵۹. «ليو بلوم» حسابرس (برادريک)، «ماکس بيالي استاک» (لين) تهيه کننده ي مفلس نمايش هاي برودوي را مجاب مي کند که با يک نمايش ناموفق بيش از يک نمايش موفق مي توان پول در آورد: حاميان مالي در اين جا نخواهند پرسيد که سرمايه هاي شان کجا رفته است. اما نمايش موزيکالي که انتخاب مي کنند و فروش نکردنش تضمين شده، موفق از آب در مي آيد...

«والاس» و «گرومیت» در محلهی «وست والابی» کسب و کاری جدید راه انداختهاند. «آنتی پستو» (ضد آفت) نوعی خدمات انسانی ردیابی آفت هاست که «والاس» و «گرومیت» به کمکش، خرگوشها و سایر جانورانی را که محصولات باغچههای محله را میخورند، به دام میاندازند و به جایی دیگر منتقل میکنند…

«پل کرو» (سندلر) را که در گذشته بازيکن حرفه اي فوتبال امريکايي بوده به خاطر يک حادثه ي خطرناک رانندگي بازداشت مي کنند و به زندان آلن ويل مي فرستند که زندانبانش، «هيزن» (کرامول) نيز از کشته مرده هاي فوتبال امريکايي است. «هيزن» به «کرو» پيشنهاد مي کند که تيمي با زنداني ها تشکيل دهد که مقابل نگهبان ها بازي کنند…

گرگ فوکر اکنون وارد حلقه اعتماد خانواده نامزدش پم شده است . زمان ازدواج آنها نزدیک است و از سوی دیگر پم به اعضای خانواده اش خبر می دهد که حامله است . با توجه به این شرایط جک و دینا ، والدین سنتی و محافظه کار پم تصمیم می گیرند با والدین بی خیال داماد آینده شان ملاقات کنند ....