
از همان روزهای ابتدایی کودکی اش "لارا" وظیفه ای سخت و مهمی داشت.پدر و مادرش هر دو توانایی شنیدن و صحبت کردن نداشته و او باید برای ارتباط با دیگران صحبتنهای آنها را به زبان اشاره ترجمه می کرد.با بالا رفتن سن به موسیقی علاقه مند شده و تبدیل به نوازنده موفق کلارنت می شود.در نهایت روزی می رسد که او باید بین خانواده و علاقه اش یکی را انتخاب کند...

دهه ي ۱۹۵۰، استراليا. «ديويد هلفگات» (رافالوويچ) با وجود سن کم، نشانه هايي از نبوغ در نواختن پيانو از خود نشان مي دهد. او در نوجواني (تيلر)، به لندن مي رود تا تحت نظر «سسيل پارکس» افسانه اي (گليگود) آموزش ببيند. بعدتر «ديويد» (راش) در يکي از حياتي تري لحظات زندگي حرفه اي خويش روي صحنه از حال مي رود.

سال ۱۸۲۷. پس از دفن جسد «لودويگ و ان بتهوون» (اولد من)، «آنتون شيندلر» (کرابه)، دوست و ناشر آثارش نامه اي در کشوي ميز تحريرش پيدا مي کند که در آن، همه ي دارايي معنوي و آثارش را به زني مجهول که او را محبوبه ي ابدي اش خوانده، تقديم کرده است. «شيندلر»، تنها از سر کنجکاوي براي کشف اين تنها نکته ي مجهول زندگي «بتهوون»، جست و جوي خود را آغاز مي کند.