
داستان درباره تعطیلات کریسمس است که همه، از جمله گروه بادام زمینیها خود را برای آن آماده میکنند. چارلی براون در تلاش است برای دوستش پول جمع کند و در حالی که سالی و پپرمینت پتی سعی میکنند جملهای را برای مراسم به خاطر بسپرند تا حال و حوای کریسمس را حفظ کنند، اسنوپی به فکر شیطنت و بازیگوشیست...

مخترع دیوانه ای (پرایس) با عشق و علاقه، موجودی مصنوعی به نام «ادوارد» (دپ) می سازد. «ادوارد» تمامی استانداردهای جسمانی بشر را داراست و فقط دست هایش مشکل دارد. (مخترع، موقتا یک جفت قیچی در انتهای دست های او کار گذاشته است.) وقتی مخترع مهربان می میرد، «ادوارد» تنها می شود….….

سر بچه ای به نام «کوین» (کالکین)، به دلیل شیطنت هایش، شب پیش از سفر خانواده اش برای تعطیلات کریسمس، تنبیه می شود تا در اتاق زیر شیروانی بخوابد، و او هم پیش از خواب آرزو می کند که تمام اعضای خانواده اش ناپدید شوند. صبح روز بعد، همه «کوین» را فراموش می کنند و به سفر می روند و وقتی متوجه نبود او می شوند که دیگر دیر شده است...