

در یکی از دهکده های کاپادوکیه، در زیرزمین یک دخمه ی متروک، پنج جسد از یک خانواده پیدا میشود. دو نفر از اعضای این خانواده ای که پانزده سال پیش کشته شدن، یعنی فریده و نسیمه هم مفقود هستند. روزنامه نگاری به اسم مراد گوون در برنامه ی تلوزیونی به اسم “زندگی های گمشده” به این موضوع میپردازد. آقای ظالم جمیل، یعنی شوهر سابق نسیمه از ۱۵ سال پیش دنبال این دو خواهر مفقود میگردد. فریده با یک هویت جدید برای خودش یک زندگی جدید ساخته است و با همسرش خیلی خوشبخت است و شوهرش که عمیقا عاشقش است هم در مورد گذشته رازهای بزرگی دارد. نسیمه عکسِ خواهرش هیچوقت نتوانست به زندگی رویاییش دست پیدا کند…

حیات دختری حدودا بیست ساله که عاشق طراح لباس شدنه و برای تحقق رویاهاش به استانبول میاد و پدرش اوکّش هم اونو تنها نمیذاره و برای حمایت از دخترش همراهش میاد. حیات در مسابقه ای که هولدینگ حارص اوعلو ترتیب داده بود شرکت میکنه ولی صاحب این هولدینگ، یعنی ییلماز حارص اوعلو دشمنِ درجه یک پدر حیات از آب در میاد و برای گرفتن انتقامش از هیچ کاری مضایقه نمیکنه…

دنیز یک معلم ادبیات با استعداد و باهوشیه، محمد هم یک جراح مشهوره و پسرش هم دانش آموز دنیزه. هر دوی این اشخاص خیلی وقته با کسی وارد رابطه نشدند. جاذبه ای که بینشون به وجود اومده اونا رو اول به سمت یک شام دو نفره و بعد به سمت یک سریالی سوق میده که قراره زندگیشون رو زیر و رو کنه. به ذهنشون هم نمیرسه یک شام دو نفره منجر به ویرانی در زندگی شخصی و خانوادگیشون بشه.

اومای سالها ظلم و ستم شوهرشو (آفّان) به خاطر بچه هاش تحمل کرده ولی وقتی میفهمد شوهرش با زن دیگه ای رابطه داشته و اون زن باردار شده دیگه صبرش لبریز میشود و بچه هاشو برمیدارد و خونه رو ترک میکند. اومای به خونه خواهرش سونای که سالهاست از دستش دلخوره و به زادگاهش یعنی روستای اسکی تپه پناه میبرد. دو خواهر دست به دست هم داده و کدورت ها رو کنار میگذارند و تصمیم میگیرند با راه اندازی مغازه لبنیاتی که از خانوادشون به یادگار مونده به زندگیشون سر و سامون بدهند ولی سرنوشت جور دیگه ای رقم میخورد. یک مرد سابقه دار به نام کورشاد اروعلو که هم فراری است هم زخمی سر راهشون قرار میگیرد. اومای و سونای اولش خیلی از کورشاد میترسن ولی کورشاد به بهای جونش از اومای و بچه هاش در برابر آفّان محافظت میکند و در راه اندازی مغازه به دو خواهر کمک میکند. این دو خواهر برای بار دیگر بر سر دو راهی قرار میگیرند چون هر کسی رازهایی از گذشته دارد ولی غافل از اینکه گذر زمان هر رازی رو فاش میکنه.

این سریال در مورد داستان تأثیرگذار انتقام دو خانواده است. در پی آمادگی فرید و هانده برای ازدواجی که مورد حمایت خانواده هاشون هست، همه چیز به یکباره زیر و رو میشود. یک روز اسب فرید بیمار میشود و مجبور میشود زودتر به مزرعه برگردد، وقتی برمیگردد هانده و یامان، پسر تیمارگر را در حال بوسیدن میبیند. درست بعد از این اتفاق عایشه را میبیند و به او پیشنهادی میدهد…

هازیران برای شغلی که زمان زیادیه خواستارشه با رئیسش ملاقات میکنه. رئیسش هم شرط میذاره که برای گرفتن ترفیع باید مرد بداخلاقی که در جزیره زندگی میکنه و زمینشو نمیفروشه رو راضی کنه و ازش آتو بگیره. هازیران وقتی به جزیره و به اون زمین میره با پویراز آشنا میشه و پویراز هم که فکر میکنه اون توریسته از کارخانه بیرون میندازتش و از همون اول با هم لج میکنند. هازیران اطلاعاتی که رئیسش میخواسته رو پیدا میکنه و وقتی میخواد برگرده استانبول به صورت ناگهانی با خاله اش که سالها ندیدتش روبرو میشه و از کشتی جا میمونه و مجبور میشه تو جزیره بمونه و بدون اینکه متوجه بشه خودشو در حال شرکت کردن در مسابقه رقص همراه پویراز میبینه و میفهمه که رئیسش در مورد پویراز بهش اشتباه گفته و ناخواسته به پویراز ضرر رسونده. هازیران که قصد داره اشتباهشو جبران کنه میره پیش پویراز و بهش پیشنهادی میده…

نالان زن جوان زیبایی است که در نگاه اول با گرمای خود محبت همه را جلب می کند. از آنجایی که او تنها فرزند خانواده اش است، به عنوان یک عروسک دستی بزرگ شد، زندگی خود را در هستی گذراند و از بهترین مدارس با ممتاز فارغ التحصیل شد. نالان آماده می شود تا با صدات کور اوغلو که یکی از ثروتمندترین افراد کشور است ازدواج کند. اگرچه نالان و صدات دست در دست هم در این داستان با امید راه می رفتند و فکر می کردند که دارند از رازهای تاریکی که در گذشته خود نگه داشته اند دور می شوند. به زودی زندگی آنها در تاریکی واقعی فرو خواهد رفت.

ناره(Neslihan Atagul) دختر سفیر هستش و سنجر(Engin Akyürek) پسر کشاورزیه که از بچگی عاشق همدیگه میشن ولی برادر ناتنی ناره که پدرش ازبچگی بزرگش کرده بود بهش تجاوز میکنه و ناره نمیتونه اینو به سنجر بگه چون میدونه قاتل میشه، روز ازدواجشون سنجر فکر میکنه ناره بهش خیانت کرده و اونو بیرون میکنه و ناره خودکشی میکنه و مثل پرنده ای از روی پرتگاه پرت میشه ولی...